چیلیک چیلیک
از خودم عکس میگیرم .به صفحهی عکس خیره میشوم؛ موهایم تاب دارد ، لبهایم خنده دارد. دلیل این خنده چیست؟ نور زیبایی از پنجره به داخل میآید ،روز قشنگی است ،موهایم کوتاهند و خداروشکر کچل نیستم ، مامان و بابا میخواهند بیایند ،پی یر لباسهای قشنگش را پوشیده و مرتب اراسته است امروز تولد پی یر است البته فردا
اما پی یر فردا شیفت دارد و تصمیم گرفتیم امروز چهار نفری ناهار باهم بخوریم
فردا هم روز پدر است و چی بهتر از این
این دلیل خندهم است البته هنوز آن بنیادینها را ندارم و حتی برای امروز هم بهترین نبودم.
لباس مشکی بلندم را پوشیدم و کت طلایی ام را ..از زمانی که آن را دوختم تن نزده بودم این اولین بار است.ارایش صورتی قشنگی کردم اما کفشهایم مناسب نیست .سگک کفشهایم خراب شده .رفتارم هم مناسب نبود اما خب یک چیزی این وسط بود، صد نبود ،صفر هم نبود
ایا این گامهای کوچک تاثیری هم دارند ؟
چهار نفری رفتیم دریا .حس دریا را هم دوس دارم البته نسبت بهانگیج هستم تمام دوران کودکیم هر بار از دریا یاد شد مادر گفت من از دریا متنفرم و من هم فکر کردم متنفرم اما هر بار که به سمت انجا میرویم حس میکنم درون یک کتاب زندگی میکنم
آیا من دریا را دوست دارم؟
بعد از برگشتیم خانه لباسهایم را جمع کردم و با مامان و بابا برگشتیم شهر پدری
پی یر از بالکن برایم دست تکان داد
من کمیبغض کردم
از اتاق و خانهی پدری بیزارم اما تنها همین جا را دارم
دیروز به مارگارت گفتم دوباره افکارم برگشته از اینکه پشت در همیشه نشسته باشم بدم میامد و تلاش کردم ازاندور شوم اما هربار به شدت بهانبرگشتم
از اینکه هربار پی یر کلید بچرخاند و من داخل خانه باشم متنفرم میخواهم گاهی نباشم
از اینجا از خانهی پدری زندان بیست ساله ام متنفرم
اما بیش از پیش این زندان به من نیشخند میزند که هر چقدر دور شوی باز به اینجا بر میگردی.
در هنگام خرید گیربکس حلزونی به چه مواردی باید توجه داشت ؟